امام باقر(ع) در دوران امامت| ۴
۳. مناظره با طاووس یمانی
طاووس یمانی، یکی از شخصیّتها و پارسایان و عارفمسلکان معروف عصر امام سجّاد و امام باقر(ع) بود که برای خود شاگردانی داشت که به اصحاب طاووس معروف بودند.
ابوبصیر میگوید: «با جمعی از دوستان، در محضر امام باقر(ع)، در کنار کعبه نشسته بودیم، در این هنگام طاووس یمانی با جمعی از اصحابش به محضر امام باقر(ع) آمد و عرض کرد: آیا اجازه میدهی چند سؤال کنم؟».
امام باقر(ع): «اجازه هست، بپرس».
طاووس: «به من خبر بده در چه زمان یکسوّم انسانها مردند؟».
امام باقر(ع): «ای شیخ! اشتباه کردی به جای این که بگویی: در چه زمانی یکچهارم انسانها مردند، گفتی یکسوّم. در آن هنگام که قابیل برادرش هابیل را کشت، چهار نفر انسان در زمین وجود داشتند که عبارت بودند از: آدم، حوا، هابیل و قابیل. با کشته شدن هابیل، به دست قابیل، یکچهارم آنها نابود شدند».
طاووس: «آری من اشتباه کردم، تو درست فرمودی، اینک بگو از آن دو نفر (قابیل و هابیل) کدام یک پدر انسانهای بعد شدند، قاتل یا مقتول؟».
امام باقر(ع): «هیچ کدام، بلکه پدر انسانهای بعد، شیث بن آدم(ع) بود».
طاووس: «چرا آدم، آدم نامیده شد؟».
امام باقر(ع): «زیرا طینت او از اَدیم (روی) زمین، در بخش پایین برداشته شد».
طاووس: «چرا حوا را «حوا» نامیدند؟».
امام باقر(ع): «زیرا او از دنده حی (انسان زنده) یعنی دنده آدم آفریده شد».
طاووس: «چرا ابلیس را ابلیس نامیدند؟».
امام باقر(ع): «زیرا او از رحمت خدا مأیوس شد و قطع امید کرد (واژه ابلیس از «بلس» به معنی ناامیدی از رحمت خداست)».
طاووس: «چرا به جن، جن گویند؟».
امام باقر(ع): «زیرا جنیان، پوشیدهاند و دیده نمیشوند». (واژه جن به معنی پوشیده است)
طاووس: «مرا از دروغی که از صاحبش سر زد خبر بده».
امام باقر(ع): «آن دروغ از ابلیس بود، که در برابر فرمان خدا به سجده کردن آدم، سرکشی کرد، گفت: من بهتر از آدم(ع) هستم، زیرا مرا از آتش آفریدهای و آدم را از گل».
طاووس: «آن قوم که گواهی به حق دادند ولی دروغگو بودند چه کسانی هستند؟».
امام باقر(ع): «آن قوم، منافقاناند که به رسول خدا(ع) گفتند: گواهی میدهیم که تو رسول خدا(ع) هستی، ولی خداوند گواهی میدهد که منافقان دروغگو هستند».[1]
طاووس: «آن پرندهای که یک بار پرید، ولی قبل از آن و بعد از آن دیگر نپرید، و خداوند آن را در قرآنش یاد کرده چه بود؟».
امام باقر(ع): «قسمتی از کوه طور بود، که خداوند آن را به پرواز درآورد، به طوری که در فضا قرار گرفت و بر بنیاسرائیل سایه افکند، انواع عذاب در آن وجود داشت، تا این که بنیاسرائیل، تورات را پذیرفتند (چنان که در آیه ۱۷۱ سوره اعراف آمده است)».
طاووس: «آن رسولی که نه از انسانها بود و نه از جنیان و نه از فرشتگان، و خداوند در قرآنش از آن یاد کرده چه بود؟».
امام باقر(ع): «او کلاغ بود که خداوند او را نزد قابیل فرستاد تا به او بفهماند که چگونه جنازه برادرش هابیل را بپوشاند. (چنان که در آیه ۳۱ مائده آمده است)».
طاووس: «آن موجودی که نه از جن بود و نه از انس و نه از فرشتگان، و قوم خود را ترسانید و خدا در قرآنش از آن یاد کرده، چه بود؟».
امام باقر(ع): «آن موجود، مورچه بود که به قوم خود گفت: «وارد لانههای خود شوید تا سلیمان و لشگریان از روی ناآگاهی، شما را پایمال نکنند».[2]
طاووس: «به من خبر بده از آن موجودی که از انسان و جن و فرشتگان نبود و به او نسبت دروغ دادند، و خداوند از او در قرآن یاد کرده است».
امام باقر(ع): «آن موجود، گرگ بود که برادران یوسف، به او نسبت دروغ دادند و گفتند گرگ یوسف را خورد».[3]
طاووس: «به من خبر بده از چیزی که اندکش حلال، و بسیارش حرام است و خداوند از آن در قرآن یاد کرده است».
امام باقر(ع): «آن چیز نهی حضرت طالوت (نماینده پیامبر عصرش) بود، که به لشگر خود گفت: «از آب این نهر جز اندکی (یک کف دست) نیاشامید».[4]
طاووس: «صلاتی که نداشتن وضو، و روزهای که خوردن و آشامیدن به آن آسیب نمیرساند کدام است؟».
امام باقر(ع): صلات بیوضو، صلوات بر پیامبر(ص) است، و روزهای که خوردن و نوشیدن به آن صدمه نمیزند، روزه (سکوت) حضرت مریم است که گفت: «من برای خدا نذر کردهام که روزه بگیرم و امروز با احدی سخن نمیگویم». (که روزه خاموشی بود و در آیه ۲۶ سوره مریم آمده است).
طاووس: آن چیزی که کم و زیاد میشود؛ آن چیزی که زیاد میشود ولی کم نمیگردد، و آن چیزی که کم میشود ولی زیاد نمیشود، چیست؟.
امام باقر(ع): «آن موجودی که کم و زیاد میشود، ماه است، و آن چیزی که زیاد میشود و کم نمیشود آب دریا است و آن چیزی که کم میشود و زیاد نمیگردد، عمر است».[5]
به این ترتیب امام باقر(ع) به پانزده سؤال پیچیده طاووس، بیدرنگ پاسخ داد و حاضران را از جواب خود مات و مبهوت ساخت.
۳- مناظره با قُتاده، فقیه اهل بصره
ابوحمزه ثمالی میگوید: در مسجدالنبی(ص) نشسته بودم، ناگاه مردی وارد شد و سلام کرد و به من گفت: «ای بنده خدا! کیستی؟»
گفتم: «از اهالی کوفه هستم، چه کار داری؟».
گفت: «آیا ابوجعفر (امام باقر(ع)) را می شناسی؟».
گفتم: «آری، به او چه کاری داری؟».
گفت: «چهل سؤال آماده کردهام تا از او بپرسم، اگر حق گفت بپذیرم وگرنه ترک کنم».
گفتم: «آیا تو بین حق و باطل را شناختهای؟»
گفت: «آری».
گفتم: «اگر حق و باطل را شناختهای، چه نیازی به امام باقر(ع) داری؟».
گفت: «با شما کوفیان نمیتوان حرف زد».
در این هنگام ناگاه امام باقر(ع) که اطرافش را گروهی از مردم خراسان و دیگران گرفته بودند و از مسائل مناسک حج از او میپرسیدند آمد و از نزد ما عبور کرد و در مکانی از مسجد نشست، و آن مرد نیز در کنار امام باقر(ع) نشست.
ابوحمزه میگوید: «من هم نزدیک رفتم و در جایی نشستم تا صحبتهای آنها را بشنوم».
پس از آن که امام پاسخ مردم را داد، به این مرد متوجّه شد و فرمود: «تو کیستی؟».
او عرض کرد: «من قُتادة بن دعامه از اهالی بصره هستم».
امام باقر(ع): «تو فقیه مردم بصره هستی؟».
قتاده: «آری».
امام باقر(ع): «وای بر تو ای قتاده! خداوند متعال مخلوقاتی را آفرید که حجّت و راهنمای مردم و نمونههای عالی و استوار و برجسته از نظر علم هستند که از برگزیدگان خدا قبل از خلقت آسمانها و زمین، و از سایهنشینان جانب راست عرش میباشند (با بودن چنین افرادی، تو نباید در مسند فتوا تکیه بزنی)».
قتاده در این هنگام مدّتی طولانی سکوت کرد و سپس گفت:
«لَقَدْ جَلَسْتُ بَینَ یدَی الْفُقَهَاءِ، وَ قُدَّامَ ابْنِ عَبَّاسٍ، فَمَا اضْطَرَبَ قَلْبِی قُدَّامَ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا اضْطَرَبَ قُدَّامَكَ»:
«من در کنار فقها، و در محضر ابن عبّاس نشستهام، هیچگاه قلبم در حضور هیچ یک از آنها پرتپش نشده، آنگونه که اکنون در محضر شما پریشان و پرتپش شده است».
امام باقر(ع): وای بر تو! آیا میدانی در کجا نشستهای، تو در جایی نشستهای که:
«فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّكاةِ»:
«این چراغ پرفروغ (معنویّت) در خانههایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود، و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویند. مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند».[6]
تو در چنین مکانی نشستهای و ما دارای چنین امتیازاتی هستیم.
قتاده: «سوگند به خدا راست گفتی، خداوند مرا فدایت گرداند، به خدا سوگند این خانهها خانههای سنگی و گلی نیست، اینک سؤال من این است که پنیر چه حکمی دارد؟».
امام باقر(ع) با شنیدن این سؤال، لبخند زد و سپس فرمود: «از همه سؤالهایت (که چهل سؤال آماده کرده بودی) به همین یک سؤال بازگشتی؟».
قتاده: «هنگامی که در نزد شما نشستم، همه آن سؤالها از خاطرم رفت، اینک سؤالم این است که پنیرمایهای که از مردار گرفته میشود، (و با آن، پنیر درست میکنند) چه حکمی دارد؟».
امام باقر(ع): «استفاده از آن جایز است، زیرا پنیرمایه، دارای خون و رگ و استخوان نیست، بلکه از میان غذاهای هضم شده و خون، خارج میشود. پنیرمایه همانند تخممرغی است که از شکم مرغ مرده بیرون میآید، آیا تو از این تخممرغ میخوری؟».
قتاده: «نه، نمیخورم و به کسی امر به خوردن نمیکنم».
امام باقر(ع): «چرا؟».
قتاده: «زیرا از مردار خارج شده است».
امام باقر(ع): «اگر از همین تخممرغ (در زیر پر مرغ مادر) جوجه خارج شود آیا خوردن گوشت آن جوجه را روا میدانی؟».
قتاده: «آری».
امام باقر(ع): «بنابراین خداوند چنین نیست که تخممرغ را (که از درون مردار بیرون آمده) بر تو حرام کند ولی جوجه را که از داخل همان تخممرغ بیرون آمده بر تو حلال نماید. پنیرمایه مانند همان تخممرغ است».[7]
خودآزمایی
پاسخ امام باقر(ع) به سوالات زیر(سوالات 1 و 2) که توسط طاووس یمانی، مطرح شده را بیان کنید.
1- صلاتی که نداشتن وضو، و روزهای که خوردن و آشامیدن به آن آسیب نمیرساند کدام است؟
2- آن رسولی که نه از انسانها بود و نه از جنّیان و نه از فرشتگان، و خداوند در قرآنش از آن یاد کرده چه بود؟
3- اوصیا، علم بی اختلاف را چگونه میدانند و تحصیل میکنند؟
پینوشتها
[1] . منافقون/ 1.
[2] . نمل/ ۱۸.
[3] . يوسف/ ۱۷.
[4] . بقره/ ۲۴۹.
[5] . احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۶۴ تا ۶۶.
[6] . نور/ ۳۶-۳۷.
[7] . فروع کافی، ج ۶، ص ۲۵۶ – ۲۵۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی